امروز توی خیابون یک پسر بچه شروع به تمیز کردن شیشه ماشین کرد ، یک ریال هم پول نداشتم به همین خاطر بهش گفتم پاک نکن به خدا پول ندارم ، بعدش به شوخی بهش گفتم داری 200 تومن پول دستی به من بده ، دیدم داره دست میکنه تو جیبش بهم پول بده…
انقدر حال کردم با مرام و انسانیتش ، دلم میخواست پول توی جیبم داشتم و هرچقدر هم داشتم میدادم بهش… دلم میخواست هرکاری که می تونستم براش میکردم… چراغ سبز شد و بامرام های دیگه انقدر بوق زدن که مجبور به رفتن شدم…
دستهها